فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
سجاده ای از آرامش ... - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 


دلم می خواهد یک سجاده پهن کنم روی زمین ...

سجاده ای پر از گل های یاس ...

بنشینم رو به روی تو ...

بخوانمت ...

بخوانم تو را ...

آنقدر تو را بخوانم که همه ی وجودم کلمه شود ...

میخواهم تمام ِ آرامش ِ کلمات را جمع کنم ...

بریزمشان توی دلم ...

نه ... نه ... دلم آبشان می کند ...

می ریزمشان توی همین سجاده ...

میگذارمش گوشه اتاقم ...

هر شب هم بهشان سر می زنم ...

وقتی که آرامشم تمام شد

می روم سجاده را باز می کنم ...

 کم کم آرامش می خورم ..

کم کم قورتش می دهم

مثل ِ تمام ِ بغض هایم ...

هر شب چند قطره می چکم روی آرامش ها ...

تا نتوانند پرواز کنند ...

....

میخواهی کمکم کنی نه؟

میخواهی برسم به آسمان ...

به تو ...

خودم خوب می دانم ...

فقط کمکم کن کمی بیشتر آرامش جمع کنم ...

کمی بیشتر از یک سجاده ...

خدایا تو که بنده ی ضعیف ِ مذنب ِ عاصی ِ محتاج ِ حقیرت را خوب می شناسی ...

تحمل ِ زندگی ِ بی آرامش را ندارد ...

کمکم کن کمی بیشتر آرامش جمع کنم ...

فقط کمی ...

 

 

 

 


+ 4:25 صبح نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما